چیستان جالب با جواب

جواب ها درادامه ی مطالب

1-آن چیست که یکی است و همیشه با تو است؟

2-عجایب جنگل بی پایه دیدم، عجایب چادر بی سایه دیدم،

بدیدم صنعت پروردگارم، دوتا سوداگر بی مایه دیدم.

3-عجایب صنعتی دیدم در این دشت، درخت پرگلی بی سایه میگشت؟

4- آن چیست که از میان آب می گذرد، ولی خیس نمی شود؟

5- آن چیست که نمیتوانید ببینیدش، یا بچشیدش، یا با دستتان لمسش بکنید، ولی برای همه تان لازم است و همه جا هست؟

6 - آن جسم عجب چیست که بر چرخ پدید است

گه پرده ماه است و گهی حاجب شید است؟

7- نه دست دارد، نه پا دارد، از همه جا خبر دارد!

8- آن چیست که تا آسمان نگرید، اشکش روان نمی شود؟

9- آن چیست که نه دست دارد و نه پا، در همه جای زمین است و نمی رود به هیچ جا؟

10- آن چیست که نه دست دارد، نه پا، نه استخوان دارد، نه گوشت، ولی همیشه راه میرود و و هیچ وقت هم خسته نمی شود؟

11- آن چیست که خودش آب، دُشمنش آب؟

12- آن کدام دوبرادرند که در زیر یک کوه زندگی میکنند،و هیچ وقت خانه یکدیگر را نمی بینند؟

13- آن کدام شب تاریک است که در میان روز دیده میشود؟

14- این سر کوه، اَرّه اَرّه آن سر کوه، اَرّه اَرّه میان کوه، گوشت بره!



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

چیستان جالب با جواب

جواب ها درادامه ی مطالب

 ۱: آن چیست که همیشه دستش به کمرش است و ایستاده ؟

۲ : من یار مهربانم داناو خوش بیانم     گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم
هر مشکلی که داری ، مشکل گشای آنم     پندت دهم قراوان من یار پند دانم
من دوستی هنرمند، با سود و بی زیانم     از من مباش غافل ، من یار مهربانم

۳ : کوچیک کوچیک، دماغ کوچینک !

۴ : آن چیست که پای کوه نشسته و عمامه بسردارد؟

۵ : راه میره بیابون، بار میکشه فراوون، خار میخوره بجای نون

۶ : زردم و زبرم، زیر زمین معتبرم، کلاه سبزی به سرم !

۷ : چه خزنده خطرناکی است که اگر آنرا وارونه کنیم رام می شود؟

۸ : اولم این سر گاو دومم آن سر گاو     سومم آخر روز چهارم دوم هنوز
بر سرم چون شاخه هاست     تو ی جنگل کاج هاست

۹ : کاسه که سرداره، سرکله سیر داره؟

۱۰ : آن چیست که یک پا دارد و سه چشم ؟

۱۱ : بدیدم در دهان دوست چیزی     بگفتم چیست؟ گفتا اینچنین او
دو حرف اول آن اول کاه     دو حرف آخرش پایان آهو

۱۲ : آن چیست که گرگ دو تا دارد اما سگ یکی؟

۱۳ : آن چیست که اول سرش را میبرند بعد بخاطرش گریه می کنند؟

۱۴ : آن چیست لباس سیاهی به تنش، کلاه سبزی به سرش ؟

۱۵ : منم آن میوه ای که هر که خورد     می خورد بی حساب ویتامین
اولم هست حرف اول سیر     دومم هست حرف دوم چین
سوم حرف آخر آب است     گر تو بشناختی کنم تحسین

۱۶ : عجایب لعبتی دیدم یه دریا که بر آب روان می رفت و می جست بگفتم چیست نامت ؟ گفب خواهی اگر بر نام من یابی کنون دست دو حرف اولم آغاز مار است دو حرف آخرم آغاز هیچ است

۱۷ : اولم آخر پلنگ است که زیبا وقت جنگ است دومم آخر شیر است که بر جنگل امیر است سومم میان ببر است چه طوفان و چه ابر است آخرم آخر گریه است ولی مایه خنده است با بچه ها همبازیم چه نازیم ، چه نازیم مشنگم و قشنگم گه خیلی شوخ و شنگم

۱۸ : آن چیست که بالا پرتاب کنی پایین می پرد ، پایین بزنی بالا می پرد؟

۱۹ : آن چیست که وقتی هوا گرم می شود لباس می پوشد ، وقتی هوا سرد می شود لباسش را بیرون می آورد؟

۲۰ : صد دانه یاقوت دسته به دسته با نظم و ترتیب یک جا نشسته هر دانه ای هست خوش رنگ و درخشان قلب سفیدی در در سینه آن یاقوتها را پیچیده با هم در پوششی نرم پروردگارم

۲۱ : این چیه که مورچه داره ، اما مار نداره ؟

۲۲ : برگ سبز چمنی، ورق ورق تو می شکنی!

۲۳  : چه حیوان درنده ایست که از هر طرف نگاهش کنید آدم را می درد؟

۲۴ : حرف اولم اول فیل است حرف دومم ازسر نیل است حرف سومم سوم عاج است حرف چهارم میان کاج است حرف پنجمم اول نیز است بگویید پس چه چیز است؟

۲۵ : مرا جای باشد به هر خانه ای کنم موشها را به شبها شکار تو خواهی بیابی اکر نام من سر گرگ را بر سر به بگذار

۲۶ : اول وآخرم اول قند میانم آش- بهمین خیال باش

۲۷ : آن چیست که تا اسمش را می آورند می شکند؟

۲۸ : آن چیست که همه آنرا دارند ؟

۲۹ : آن چیست که اول دین است اولش باء و آخرش میم است ؟

۳۰ : آن چیست که چیستان است در دست لینچان است ( به یاد لینچان  )



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

زائر کوي رضايم روز و شب‏ 

در هواي آشنايم، روز و شب‏ 

رهسپار راه سبز راستي‏ 

راهي راه ولايم، روز و شب‏ 

جز زلال عطر روي يار نيست‏ 

در گذار لحظه‏هايم، روز و شب‏ 

تا به اوج سبز گردون مي‏رسد 

نغمه‏ام، شورم، نوايم، روز و شب‏ 

سرخوشم از جرعه‏ي ميناي او 

مست از جام بلايم، روز و شب‏ 

تا به سمت عشق، روآورده‏ام‏ 

زائر آيينه‏هايم، روز و شب‏ 

تا به سوداي رضا دل بسته‏ام‏ 

از همه عالم رهايم، روز و شب‏ 

يک صداي آشنا از دورها 

مي‏کند هر دم صدايم، روز و شب‏ 

دل به دست عشق دادم، تا شود 

در حريم عشق، جايم، روز و شب‏ 

جان سپار راه جاويد رضا 

رهرو آل عبايم، روز و شب‏ 

بر گل رخساره‏ي مولا قسم

در هوايم در هوايم، روز و شب‏ 

دل رها کردم به دست روشني‏ 

تا شود کوي وفايم، روز و شب‏ 

در هوايش، در هوايش سرخوشم‏ 

ساکن کوي وفايم، روز و شب‏ 

قبله‏ام تا خاک خوشبوي رضاست‏ 

از دل و از جان، جدايم، روز و شب‏




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar
 شعر مهدی رحیمی برای امام رضا(ع)

چشم در تاثیر زیبایی از ابرو كمتر است

مستی ابروی یار از گیسوی او كمتر است

اصل زیبایی ست این كه پلك در بالای چشم

شك كند در صحن از امثال جارو كمتر است

یا به وقت بی خودی زائر به دور مرقدت

حس كند كه از خودش هشتاد كیلو كمتر است

بارها در تنگ آغوش ضریحت دیده ام

فاصله بین من و روح من از مو كمتر است

با حساب دنیوی در این حرم سر خم نكن

چون بهای چار زانو از دو زانو كمتر است

بس كه با نیت نخوردی زود باور می كنی

آب سقاخانه از یك مشت دارو كمتر است

از خودت بگذر به ترفندی كه در این بارگاه

عارف بالله هم گاهی از آهو كمتر است




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar
شعر علیرضا قزوه برای امام زمان(عج)

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی

نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

 

اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است

"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"

 

غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش

تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

 

دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی

نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی

 

نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد

دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟

 

از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!

از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی

 

 

به  طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو

 همه شب  رام رامی گفت و من الله اللهی

 

هلال  نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد

دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی

 

اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی

اگر مهری ست یا ماهی  تو آن مهری تو آن ماهی

 

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها

یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar
شعر نغمه مستشار نظامی برای امام زمان(عج)

 

من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم

 

شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم

 

 

 

 

شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست

 

باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم

 

 

 

 

هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد

 

این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم

 

  

 

شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را

 

می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم

 

  

 

یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود

گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد.

شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟

ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

 

  سطل آب

روزی ملا با سطلش مشغول بیرون آوردن آب از چاه بود که سطل او به درون چاه افتاد.

ملا در کنار چاه نشست. شخصی که از آنجا عبور می کرد از او پرسید: ملا چرا اینجا نشسته ای؟!

ملا گفت: سطلم درون چاه افتاده نشسته ام تا از چاه بیرون بیاید!

 

آرایشگاه

روزی ملا به دکان آرایشگری رفت آرایشگر ناشی بود و سر او را مدام می برید و جایش پنبه می گذاشت.

ملا که از دست او به عذاب آمده بود گفت: بس است دست از سرم بردار، نصف سرم را پنبه کاشتی بقیه را خودم کتان می کارم!

 

مادرزن

ملا شنید که مادر زنش را آب برده است. پس بر عکس جهت رودخانه ای که او در آنجا غرق شده بود شروع به را رفتن نمود!

با تعجب از او پرسیدند چرا خلاف جهت آب به دنبال مادر زنت می گردی؟

ملا گفت: چونکه همه کارهای او برعکس بود احتمال می دهم که جنازه اش را هم آب برعکس برده باشد!

 

مرگ

روزی ملا حسابی مریض شده بود و گمان می کرد که خواهد مرد.

به همین جهت زنش را صدا زد و گفت: برو بهترین لباست را بپوش و خودت را حسابی آرایش کن!

زن که ناراحت بود به گمان اینکه ملا می خواهد آخرین حرفهایش را به او بزند گریه اش گرفت و گفت: مگر من زن بی وفایی هستم که بخواهم در موقع مردن شوهرم خودم را آرایش کنم؟

ملا به او گفت: نه منظورم چیز دیگری است من می خواهم که اگر عزرائیل سراغ من آمد تو را آراسته ببیند و دست از سر من بردارد!

 

زن آبستن

زن ملا آبستن بود ولی نمی زائید، همه نگران شده بودند به همین جهت نزد ملا رفتند تا او چاره اندیشی کند!

ملا قدری فکر کرد و سپس چند عدد گردو به آنها داد و گفت: اینکه کاری ندارد، گردو ها به او بدهید تا جلویش بگذارد مطمئن باشید بچه با دیدن آنها زودتر برای خاطر گردو بازی هم که شده بیرون خواهد آمد!

 

دندان درد

ملا دندانش درد می کرد دستمالی به صورتش بسته بود، یکی از دوستانش او را دید و گفت: بلا دور است ترا چه شده است؟

ملا گفت: دندانم درد می کند، دوستش گفت اینکه کاری ندارد زودتر آنرا بکش.

ملا گفت: اگر در دهان تو بود می دادم آن را بکشند!

 

درد

کسی نزد ملا رفت و به او گفت: موی سرم درد می کند دارویی بده تا خوب شوم.

ملا از او پرسید: امروز چه خوردی؟ مرد گفت: نان و یخ!

ملا گفت: برو بمیر که نه غذایت به آدمیزاد می ماند نه دردت!

 

ستاره شناس

روزی ملا از همسایه اش که مردی دانشمند بود و ستاره شناسی میکرد پرسید فلانی مرا می شناسی؟

مرد گفت: نه!

ملا گفت: تو که همسایه ات را نمی شناسی چطور می خواهی ستارگان را بشناسی؟!

 

گرسنگی

روزی ملا از دهی می گذشت گرسنه اش بود به روستائیان گفت: به من غذا بدهید و الا همان بلایی که بر سر ده قبلی آورده ام به سر شما هم می آورم!

روستائیان ترسیدند و او را غذا دادند، ملا پس از آنکه سیر شد و عازم رفتن گردید یکی از روستائیان از او پرسید: به ما بگو با روستای قبلی چه معامله ای کردی؟

ملا خندید و گفت: هیچ غذایم ندادند، رهایشان کردم و به سراغ ده شما آمدم!

 

پیری

یک روز از ملا پرسیدند که چرا اینقدر پیر شده است؟ ملا با تعجب گفت: که اشتباه می کنید زور من با جوانیم اندکی فرق نکرده است.

چونکه آن زمان در گوشه حیات خانه ما یک گلدان سنگی بود که نمی توانستم آنرا بلند کنم اکنون هم که پیر شده ام نمی توانم.

به همین جهت زور بازویم هرگز کاهش نیافته است.

 

  بی خوابی

شبی ملا بی خوابی به سرش زده بود، به همین جهت از خانه خارج شد و بی هدف در کوچه ها می گشت.

یکی از دوستانش ملا را دید و از او پرسید: نیمه شب در کوچه ها چرا پرسه می زنی؟

ملا گفت: خوابم پریده، دنبالش می گردم شاید پیدایش کنم!

 

باانصافی ملا

ملا مقداری چغندر و هویج و شلغم و ترب و سبزیجات مختلف دیگر خرید و در خورجینی ریخته و آن را به دوش انداخت. بعد سوار خر شد و به طرف خانه روان شد.

یکی از دوستانش که آن حال را دید پرسید: ملا جان چرا خورجین را به ترک خر نمی اندازی؟

ملا جواب داد: دوست عزیز آخر من مرد منصفی هستم و خدا را خوش نمی آید که هم خودم سوار خر باشم و هم خورجین را روی حیوان بیندازم!

 

مدعی

شخصی که ادعای معلومات بسیار داشت روزی در مجلسی که ملا هم آن جا بود داد سخن می داد و اظهار وجود می کرد و خود را برتر از همه می پنداشت.

ملا که از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود پرسید: این معلومات را از کجا فرا گرفته ای؟

آن مرد گفت: از کتاب های بسیاری که مطالعه کرده ام.

ملا گفت: مثلا" چند کتاب خوانده ای ؟

آن شخص گفت: به قدر موهای سرم!

ملا که می دانست آن شخص کچل است و حتی یک تار مو هم به سر ندارد، ذربینی از جیب در آورد و بعد از برداشتن کلاه او ذربین را روی کله بی موی او گرفت و پس از دقت بسیار گفت: معلومات آقا هم معلوم شد چقدر است.

 




تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

حکایتهای ملانصرالدین

 

شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست. ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند. در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

 

وظیفه و تکلیف

روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.

یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"

ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمی‌داند. من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم."

 

شیرینی

روزی ملا از شهری می گذشت، ناگهان چشمش به دکان شیرینی فروشی افتاد به یکباره به سراغ شیرینی ها رفت و شروع به خوردن کرد.

شیرینی فروش شروع کرد به زدن او، ملا همانطوریکه می خورد با صدای بلند می خندید و می گفت: عجب شهر خوبی است و چه مردمان خوبی دارد که با زور و کتک رهگذران را وادار به شیرینی خوردن می کنند!

 

خر نخریدم انشاءالله

ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد.

مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم.

مرد گفت: انشاءالله بگوی.

گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.

چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟

گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم انشاءالله!

 

نردبان

روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟

ملا گفت نردبان می فروشم!

باغبان گفت: در باغ من نردبان می فروشی؟

ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.

 

سپر

روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.

ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

 

بچه داری

روزی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد، که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!

ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.

زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟

ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!

 

عزاداری

روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست، دخترکی در خانه بود و گفت: نداریم!

ملا گفت: لیوانی آب بده!

دخترک پاسخ داد: نداریم!

ملا پرسید: مادرت کجاست؟

دخترک پاسخ داد: عزاداری رفته است!

ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!

 

قبر علمدار

روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!

شخص پاسخ داد: این قبر علمدار امیر لشکر است!

ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!

 

دانشمند

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:

خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.

ملا گفت: آیا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟

دانشمند گفت:اتقاقا چرا؟

ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

 

مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر به سر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟

ملا گفت: درست همین جا که ایستاده ای!

"اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد."

 

دم الاغ

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد، اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد، ملا با خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.

اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما خریدار تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.

اما ملا بلافاصله گفت: ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!

 

خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت.

ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت: خروسم را بده! دزد گفت: من خروس تو را ندیده ام.

ملا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

 

می گویند روزی مردی گندم بار الاغ خود کرد و به در خانهء بهلول که رسید، پای الاغ لنگید و الاغ زمین خورد و بار بر زمین ماند. مرد در خانهء بهلول را زد و از او خواست که الاغش را به امانت به او واگذارد تا بار بر زمین نماند. بهلول با خود عهد کرده بود که الاغ خود را به کسی به امانت ندهد. چون پیش تر خیانت دیده بود در امانت، یا بر فرض از الاغش بار زیاد کشیده بودند. گفت: الاغ ندارم و در همان لحظه صدای عر عر الاغش از طویله آمد. مرد گفت: صدای عرعر الاغت را مگر نمی شنوی که چنین دروغ می گویی؟ بهلول گفت: رفیق! ما پنجاه سال است که همدیگر را می شناسیم. تو به حرف من گوش نمی دهی. به صدای عر عر الاغم گوش می دهی احمق!

 

 

هارون مجلسی آراسته بود و فیلسوفی از فلاسفهء یونان نیز در آن مجلس حضور داشت. بهلول و دو تن از یارانش وارد شدند. خردمند یونانی سخن می گفت در آن مجلس که ناگاه بهلول در آن میان از او پرسید: کار شما چیست؟ خردمند یونانی می دانست که بهلول دیوانه است و بر آن بود تا دیوانگی او را عیان کند. گفت: من فیلسوفم و کارم این است که اگر عقل از سر کسی بپرد، عقل را به او بازگردانم. بهلول گفت: با این سخنان عقل از سر کسی مپران که بعد مجبور شوی بازش گردانی.

 

  

  روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای  بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟

 

ـ برو، تمباکو بخر!

 

 مردک تمباکوخرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی  به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت بسیار خوبتر فروخته میشد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که مردک بالایش صد ا زده و گفت:

 

    ای بهلول دیوانه! پارسال کار خوبی به من یاد دادی، بسیار فاید ه کردم، بگو امسال چه خریداری کنم؟

 

 ـ برو، پیاز بخر!

 

 مردک که از گفته پارسال بهلول فایده، خوبی برداشته بود، با اعتمادی که به گفته اش داشت هرچه سرمایه داشت و هر چه فایده کرده بود. همه را حریصانه پیاز خرید و به خانه ها گدام کرده منتظر زمستان نشست تا در هنگام قلت پیاز، فایده هنگفتی بر دارد. چون نگاهداری پیاز را نمی دانست، پیاز ها همه نیش کشیده و خراب شد و هر روز صد ها من  پیاز گنده را بیرون کرده به خندق میریختند و عاقبت تمام پیاز ها از کار برامده خراب گردید و مردک بیچاره نهایت خساره مند شد.

 

   مردک این مرتبه با قهر و خشونت دنبال بهلول میگشت تا او را یافته و انتقام خود را از وی بگیرد. همینکه به بهلول رسید، گفت:

 

 ای بهلول! چرا گفتی که پیاز بخرم و اینقدرها خساره مند شوم؟

 

 بهلول در جوابش گفت:

 

 ای برادر! آن وقت که مرا بهلول دانا خطاب کردی، از روی دانایی گفتم«برو، تمباکو بخر» این مرتبه که مرا بهلول دیوانه گفتی، از روی دیوانگی گفتم ـ «برو، پیاز بخر» و این جزای عمل خود تست. مردک خجل شده راه خود را پیش گرفته رفت و خود را ملامت میکرد که براستی، گناه از او بوده..

 

 

 

زاهدی گفت: روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش اینجا چه می کنی؟

 

گفت: با مردمانی همنشینی همی کنم که آزارم نمی دهند، اگر از عقبی غافل شوم یادآوریم می کنند و اگر غایب شوم غیبتم نمی کنند.

 

 

یک روز عربی ازبازار عبور میکرد  که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن  مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت  از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول  به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟

 

آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت؟ ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.

 

آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است:«کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول  دریافت کند»

 

روزی «بهلول» نزد «هارون» می‌رود و درخواست مقداری پیه می‌کند تا با آن « پیه پیاز»، که نوعی غذای ارزان قیمت برای مردم فقیر بوده، فراهم سازد. «هارون» به خدمتکارش می گوید که مقداری شلغم پوست کنده، نزد او بیاورند تا شاهد عکس‌العمل او باشند و بیازمایند که آیا او می‌تواند میان پیه و شلغم پوست‌کنده تمایزی قائل شود.«بهلول» نگاهی به شلغم‌ها می‌اندازد، آن‌ها را به زبانش نزدیک می‌سازد، بو می‌کند و بعد می‌گوید: «نمی‌دانم چرا از وقتی که تو حاکم مسلمانان شده‌ای، چربی هم از دنبه رفته‌است!»

 

کلنگ را بردار

 

  روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار. قاضی بمسخره گفت : واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است. صحیح است آخر قلم است نه کلنگ

 

 بهلول جواب داد:مردک تودیوانه هستی که هنوز نمیدانی. با احکامیکه به این قلم مینویسی  خانه های مردم خراب می کنی

 

تو بگو قلم است یا کلنگ؟

 

  

 

 

روزی هارون الرشید به بهلول خطاب کرد : آیا می خواهی خلیفه باشی؟

 

بهلول گفت: دوست ندارم.

 

هارون گفت : چرا؟

 

بهلول پاسخ داد: برای اینکه من به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده ام  ولی خلیفه تا به حال فوت دو بهلول را ندیده است.




تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar
موضوعات جالب و خنده دار

مامانم در طول شبانه روز فقط یکبار بهم میگه مهندس
اونم آخره شباست که صِدام میزنه مهندس بیا آشغالا رو بزار دَم در!!!


ساعت 5 دارم از خونه میرم بیرون میگم 11 میام .
بابام میگه حالا خودت به درک اون دختره صاحاب نداره ؟؟؟!!!



آموزش سریع تفاهم در زندگی مشترک
برای خانوم‌ها:
هیچ وقت با هیچ مردی بحث نکنید... بلافاصله گریه کنید!!!
برای آقایون:
هیچ وقت با خانوم‌ها بحث نکنید... بلافاصله ببوسیدشون!!!



ما که هرجایی دهَنمـــون سرویس میشه میگن امتحان الهیــه !!
اگه اینجوری باشه که من دیگه دکترای الاهیات گرفتم...


دقت کردین همیشه خنده دار ترین موضوعات زمانی به مغزت میرسه که وسط مراسم ختم هستی؟


همیشه فکر میکنم یه چیزی تو یخچال هست و من ازش بی خبرم!!!
ولی هرچی میگردم پیداش نمی کنم....
شماچطور؟


قدیما مراسم خواستگاری برای این بود خونواده ها دختر پسر رو بهم نشون بدن
الان برای اینه که دختر و پسر خونواده هاشونو بهم نشون بدن!!



مادر شوهر ها میگن : عروس مثل لیمو شیرینه اولش شیرینه ،آخرش تلخه !
ولی لیمو شیرین تا زمانی شیرینه که کارد به جیگرش نخورده باشه.



از96 ماهی شما 55 تا غرق شد چند تا ماهی دارید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله ؟؟ مشغول جمع و منها بودی؟
تقصیر این مدرسه ها است که عمر شما را به فنا داده اند
تا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟
حتما الان دانشجو هم هستی!!!!!!!!

این آدمایی که سه صفحه بهشون اس ام اس میدی
بعد مثل معلولا فقط یه کلمه تایپ میکنن OK
باید بگیری اون دکمه های کیبورد موبایلشونو با بیل داغون کنی
ازش فقط یه o بمونه با یه k
تا حالشون جا بیاد!!!


یارو A: پراید خریدم
یارو B : مدلش چنده؟؟
A: قرمزه
B : گرون خریدی!


یارو میره بهشت
رو دیوار مینویسه:
لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا سیب بخورد!!



یارو اومده کامنت گذاشته "استفاده از فیلتر شکن حرام است" شماها همه
دارین گناه میکنید...!
یکی نیست بگه، مرتیکه خودت با قند شکن اومدی تو فیس بوک؟



دقت کردین اگه اسمت میرزا پشمک الدین گل کلمیان هم باشه
وقتی میخوای ایمیل درست کنی
میگه قبلا با این اسم ساخته شده؟



تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

 

200 دانستنی جالب

آیا می دانستید که...
ـ پروانه ها با پای خود مزه را احساس میکنند .
ـ شتر در هنگام تشنگی میتواند ۹۵ لیتر آب را در کمتر از ۳ دقیقه بنوشد .
ـ تعداد افرادی که سالانه از نیش زنبور میمیرند بیشتر از کسانی است که سالانه از نیش مار میمیرند.
ـ وزن اسکلت انسان بالغ ۱۳ تا ۱۵ کیلوگرم است .
ـ اولین اتوموبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران کرد .
ـ اولین آدامس را جان کورتیس در سال ۱۲۲۷ شمسی ساخت .
ـ تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیة چشم است .
ـ با ۳۰ گرم طلا میتوان نخی به طول ۸۱ کیلومتر درست کرد .
ـ سومریها در قرن چهارم قبل از میلاد خط را اختراع کردند .
ـ یک دهم مردم جهان در جزیره ها زندگی می کنند .
ـ اولین تمبر جهان در سال ۱۸۴۰ در انگلستان به چاپ رسید .
ـ فیل بالغ در روز ۲۲۰ کیلوگرم غذا و۲۰۰ لیتر آب مصرف میکند .
ـ تعداد حشرات موجود در ۵/۲ کیلومترمربع زمین کشاورزی از انسانهای موجود در کل دنیا بیشتر است.
ـ هرفرد عادی درسرخود ۹۰ تا ۱۲۰ هزار رشته مو دارد.
ـ ریش انسان بالغ بر ۵ تا ۱۵ هزار و یک ابرو ۴۵۰ تا ۶۰۰ تار مو دارد.
ـ گربه وسگ هر کدام ۵ گروه خونی دارند و انسان ۴ گروه.
ـ زنبور عسل دو معده دارد: یکی برای انبار کردن عسل ویکی برای غذا.
ـ سریع ترین عضله بدن انسان زبان است.
ـ در سال ۱۹۸۰ بوتان تنها کشور جهان بود که تلفن نداشت.
ـ طول قد هر انسان سالم برابر ۸ وجب دست خود اوست.
ـ طول رگهای بدن انسان ۵۶۰ هزار کیلومتر است.
ـ در برج ایفل ۲۵۰۰۰۰۰ پیچ به کار رفته است.
ـ میزان انرزی که خورشید در یک ثانیه تولید میکند؛ برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان در مدت یک میلیون سال کافی است.
ـ خنده آسانتر از اخم کردن است؛ برای خندیدن انسان از ۱۷ عضله صورت وگردن استفاده می کند در حالی که برای اخم کردن از ۴۰ عضله.
ـ گربه در گوشش ۳۲ عضله دارد.
ـ خرسها موجوداتی چپ دست هستند.
ـ مورچه به هنگام مسموم شدن همیشه روی پهلوی راست می افتد.
ـ در فصل پائیز ۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار برگ درخت بلوط میریزد.
ـ درصورتی که زنی به کوررنگی مبتلا باشد ؛ فرزندان پسر اوکوررنگ میشوند.
ـ مغز انسان بیش از سایر اعضای بدن کار میکند وبیش از۲۰% از انرژی بدن را مصرف می کند.
ـ هر یک لیتر بنزین معادل ۵/۲۳ تن گیاهان مدفون شده در قرنها پیش است.
ـ ۹۰% یخ دنیا در سرزمین های قطبی است.
ـ متوسط وزن مردان در کره زمین بیش از وزن زنان است.
ـ نیاز مردان به صحبت کردن در هر روز دوازده هزار واژه، و نیاز زنان ۲۳ هزار واژه است.
ـ اگر تکثیر باکتری تا ۲۴ ساعت ادامه یابد ، توده ۲ تنی از یک باکتری بوجود می آید.
ـ وسعت و عرض کهکشان راه شیری حدود ۷۰ هزار سال نوری است.
ـ سرعت گردباد گاهی به۳۰۰ تا ۴۵۰ کیلومتر در ساعت می رسد.
ـ عمیق ترین دریاچه جهان دریا چه بایکال در روسیه است که ۱۹۴۰ متر عمق دارد.
ـ حدود ۷ هزار نوع برنج مختلف در دنیا وجود دارد.
ـ یک میلیون کره به اندازه زمین در خورشید جای می گیرد.
ـ ۱۳۰۰ کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد.
ـ فنلاند از ۱۷۹ هزار و ۵۸۵ جزیره تشکیل شده است.
ـ زنبورها از بوی عرق بدشان می‌آید و به کسی که به نوعی بدنش بو دهد یا عطر و ادکلن زده باشد حمله می‌کند.
ـ‌ از بین رنگها رنگ سفید برای زنبور عسل آرامش دهنده و رنگ قهوه ای ناراحت کننده است.
ـ انسان با خوردن ۲۰ نیش از زنبور عسل در آن واحد خواهد مرد.
ـ بدن زنبور داران در برابر نیش زنبورها مقاوم می‌شود و اغلب می‌توانند بیش از صد عدد نیش زنبور عسل را تحمل کنند و احساس ناراحتی هم نکنند.
ـ از آنجا که زنبور عسل بی نظمی را دوست ندارد،‌ اگر جلوی کندوی آنها بایستید و مانع رفت و آمد آنها شوید به شما حمله خواهند کرد.
ـ نور خورشید فقط تا عمق ۴۰۰ متری آب دریا نفوذ می‌کند.
ـ سختی آب مشابه سختی بتن است.
ـ رعد و برقی به طول ۶/۱ کیلومتر دارای الکتریسیته کافی برای روشن کردن یک میلیون لامپ است.
ـ‌ هنگام صحبت برای بیا ن هر کلمه ۷۲ ماهیچه به کار گرفته می‌شود.
ـ لایه پوستی که آرنج را پوشانده است هر ۱۰ روز یکبار عوض می‌شود.
ـ خون میگوها آبی رنگ است، عنکبوتها خونی روشن و شفاف دارند.
ـ دانه نوعی درخت غول پیکر از خانواده کاج فقط ۰۰۵/۰ گرم وزن دارد.
ـ ۸۵% گیاهان در اقیانوسها رشد میکنند.
ـ تنها چیزی که در اسید حل نمی‌شود الماس است و فقط خیلی زیاد آن را از بین می‌برد.
ـ زرافه تازه متولد شده ۲ متر قد دارد.
ـ مغز فیزیکدان نابغه، آلبرت اینشتین ۱۵ درصد از حجم مغز انسان عادی بزرگتر بود.
ـ مارها گوش ندارند و با زبان می‌شنوند، زیرا زبان آنها به امواج صوتی بسیار حساس است.
ـ عمیق ترین جای اقیانوسهای جهان در اقیانوس آرامو عمق آن ۱۱ کیلومتر است.
ـ اسب ماده ۳۰ دندان و اسب نر ۳۶ دندان دارد.
ـ زمان بارداری فیل به دو سال است.
ـ آمریکا ییها سالانه ۸۵ میلیون تن کاغذ مصرف می‌کنند.
ـ نوعی ماهی وجود دارد که با کمک باله هایش به سطح می‌آید و ۵/۱ دقیقه در هوا پرواز میکند و به شکار طعمه خود میپردازد.
ـ اختاپوس دارای بزرگترین چشمان است که گاهی به ۲۵ سانتیمتر یعنی اندازه یک توپ والیبال میرسد.
ـ مار آناکوندا تنها نمونه افعی است که بچه می‌زاید.
ـ‌ اولین زیر دریایی جهان در سال ۹۵۷ هجری شمسی طراحی شد.
ـ پروانه با پا شیره گلها را می‌چشد نه با زبان.
ـ تا قرن پنجم میلادی متوسط عمر مردم اروپا از ۳۰ سال فراتر نمی‌رفت.
ـ خورشید روزانه معادل ۱۲۶ هزار میلیارد اسب بخارانرژی به زمین می‌فرستد.
ـ نمک بسیار بالای دریای بحرالمیت از زیست هرگونه ماهی در این دریا جلوگیری می‌کند.
ـ ۲۰ درصد آب شیرین جهان میان آمریکا و کانادا قرار دارد.
ـ بهترین شکارچی در خشکی خرس قطبی است.
ـ‌ خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می‌ایستد حدود ۳ متر است.
ـ در بین انواع خرس ، خرس پاندا بزرگترین جمجمه را دارد.
ـ خرس با تمام سنگینی خود میتواند با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت بدود.
ـ حس بویایی خرس تقریبا ۱۰۰ برابرقوی تر از انسان است.
ـ خرس نوزاد ۶۰۰ بار از مادر خود کوچکتر است.
ـ خرس کوالا هر گز آب نمی‌نوشد و آب مورد نیاز خود را با خوردن برگ گیاهان تامین می‌کند.
ـ کوههای آلپ در سال حدود یک سانتیمتر بلند میشوند.
ـ بیماری قند اولین عامل کوری در مردم جهان است.
ـ یکی از رودهای کامبوج ۶ ماه سال ازشمال به جنوب و۶ماه دیگر از جنوب به شمال جریان دارد.
ـ اگر در یک سال هیچ یک از نسلهای یک جفت مگس نر وماده از بین نروند ، حجم مگسهای متولد شده با حجم کره زمین برابر میشود.
ـ ظروف پلاستیکی تقریبا ۵۰ هزار سال در برابر تجزیه وفساد مقاومند.
ـ در خط استوا ، دمای هوا در تمام فصول سال تقریبا یکسان است.
ـ قاره کوچک استرالیا دارای بزرگترین منبع بوکسیت یا هیدروکسیدآلومینیوم در جهان است.
ـ هر قفل شماره‌دار ممکن است یک میلیون رمز داشته باشد.
ـ یک قطره آب دارای یک‌ صد میلیارد اتم است.
ـ برج کج پیزا ۲۹۳ پله و برج ایفل ۱۷۹۲ پله دارد.
ـ رشد کودک در بهار بیشتر است.
ـ جعبه سیاه هواپیمای تجاری نارنجی است.
ـ یک چهارم خاک روسیه در طول سال پوشیده از برف است.
ـ حس بویایی مورچه با حس بویاییسگ برابری می‌کند.
ـ چشم شتر برای محفوظ ماندن در برابر شنهای صحرا ۳ پلک دارد.
ـ تپش قلب گربه ۲ برابر قلب انسان است. قلب گربه در یک دقیقه بین ۱۱۰ تا ۱۴۰ بار می‌تپد.
ـ گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا زمان نا محدودی باقی می ماند.
ـ قدرت بینایی جغد ۸۲ برابر قدرت دید انسان است.
ـ اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها ۷۰ متر اضافه می شود و در این صورت یک چهارم خشکیها زیر آب میرود.
ـ مار میتواند تا نیم ساعت بعد از قطع سرش نیش بزند.
ـ همه سیاره های منظومه شمسی دور محور خود از غرب به شرق میچرخند به جز سیاره ناهید که از شرق به غرب میچرخد.
ـ دانشمندان دریافته اند که مورچه همچون انسان صبح به هنگام بیدار شدن خمیازه میکشند.
ـ در سال ۸۵۰ ه.ش. در شهر بازل سویس یک مرغ به سبب گذاردن تخم رنگی به طور رسمی به اعدام محکوم شد زیرا او را شیطانی می دانستند که به شکل مرغ درآمده است.
ـ تجربه نشان داده است که مرغ با شنیدن موسیقی تخم بزرگتری میگذارد.
ـ ویروس عامل آنفلوآنزا بیش از ۲۰۰ نوع دارد.
ـ هیتلر از مکانهای بسته بسیار وحشت داشت.
ـ انسان بالغ روزانه به هنگام کارهای سخت ممکن است تا ۱۵ لیتر عرق کنند.
ـ وزن کوه یخی متوسط الحجم ۲۰ میلیون تن است.
ـ بیشترین حرف مورد استفاده در انگلیسی E و کمترین آن Q است.A را کشف کردوآن را برای چشم مفید دانست.
ـ مردم فیلیپین به بیش از هزار لهجه سخن میگویند.
ـ زرافه همواره ایستاده وضع حمل می‌کند و نوزادش از فاصله ۱۸۰ سانتیمتری به زمین میافتد.
ـ کره زمین سالانه شاهد بیش از ۵۰ هزار زمین لرزه است.
ـ تا سه هزار سال پبش عمر متوسط مردم مصر ۳۰ سال بود.
ـ قدرت سیب در تحریک دستگاه عصبی از کافئین بیشتر است.
ـ پنگوئن تنها شناگری است که نمیتواند پرواز کند.
ـ دندان انسان چندین برابر از صخره محکمتر و سخت تر است.
ـ ادیسون ۱۰۹۷ اختراع داشته است.
ـ در هر قطره آب ۳۳۰۰ میلیون اتم وجود دارد.
ـ قلب فیل در هر دقیقه ۲۰۰ بار می‌تپد.
ـ تنها موجودی که میتواند به پشت بخوابد انسان است.
ـ ابوعلی سینادرحدود۲۳۸جلدکتاب نوشته است.
ـ ارسطو۲۰۰۰سال پیش ویتامین
ـ وزن جشم زرافه دو برابرمغزآن است.
ـ کره مریخ با سرعت۲۴۰کیلومتردر ساعت به دور خورشید می گردد.
ـ حروف ابجداز الفبای مردم فنیقیه اقتباس شده است.
ـ نخستین تقویم شمسی که شناخته شدتقویم مصریان است.
ـ کرمهای ابریشم در ۵۶ روز۸۶ هزار برابر وزن خود غذا می خورند.
ـ نوعی قورباغه وجود دارد که می‌تواند چندین ماه یخ بزند ودوباره به زندگی طبیعی باز‌گردد.
ـ پژوهشها ثابت کرده است که پشه بیشتر به سراغ کودکان وافراد بور میرود.
ـ هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه دو تار عنکبوت به هم شبیه نیستند.
ـ مجسمه آزادی نیویورک ۲۲۵ تن وزن دارد.
ـ مردم اندونزی به ۳۶۵ زبان صحبت می‌کنند.
ـ تعداد سلولهای بدن انسان ۱۰ برابر آدمهاست.
ـ مینای دندان محکم ترین جسم بدن است.
ـ ۶۴۰ ماهیچه در بدن وجود دارد.
ـ ماهیچه ها پرقدرت ترین جسم بدن هستند.
ـ آرواره ها فشاری به قدرت kg ۲۵۰ را بوجود می‌آورند.
ـ نازکترین پوست بدن ، پوست پلک وکلفت‌ترین پوست بدن را کف پا دارد.
ـ در یک ماه ۲۰ کیلو پوست از بین میرود .
ـ رشد ناخن نصف رشد مو می‌باشد.
ـ میانگین رشد ناخن دست ۴ برابر ناخن پا است.
ـ خون بعضی سخت تنان آبی است.
ـ خون به دلیل وجود آهن سرخ است.
ـ بدن انسان روزی یک لیتر بزاق ولید میکند.
ـ بدن ما ۵۰ هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.
ـ دو سوم اطلاعات مغز از بینایی است.
ـ سرعت نور یک میلیون بار سریعتر از صوت است.
ـ چشم ماهی مرکب بزرگترین چشم نسبت به جثه است.
ـ به طور متوسط روزی ۱۷۰۰۰ بار پلک میزنیم.
ـ از آنجا که آب رنگ قرمز را جذب می‌کند ، رنگ آب را سبز مایل به آبی میبینیم.
ـ چشم سالم میتواند ۱۰ میلیون رنگ را ببیند.
ـ خون به دلیل وجود آهن سرخ است.
ـ بدن انسان روزی یک لیتر بزاق تولید میکند.
ـ بدن ما ۵۰ هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.
ـ دو سوم اطلاعات مغز از بینایی است.
ـ سرعت نور یک میلیون بار سریعتر از صوت است.
ـ چشم ماهی مرکب بزرگترین چشم نسبت به جثه است.
ـ به طور متوسط روزی ۱۷۰۰۰ بار پلک میزنیم.
ـ از آنجا که آب رنگ قرمز را جذب می‌کند ، رنگ آب را سبز مایل به آبی میبینیم.
ـ چشم سالم میتواند ۱۰ میلیون رنگ را ببیند.
ـ ارتفاع ابر تا زمین در روز بیشتر از شب است .
ـ مار کبری تنها ماری است که قادر است فیلی را از پا در آورد .
ـ آب تا زمانی که حرکت دارد منجمد نمی‌شود.
ـ خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که می‌توانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند .
ـ قطب جنوب از طبقات یخ تشکیل شده است وتنها نقطة جهان است که درآن زمین خشکی وجود ندارد.
ـ جنین در شکم مادر گاهی دچار سکسکه میشود .
ـ کوچکترین استخوان بدن در داخل گوش قرار دارد .
ـ کراوات از نام مردم کراوات گرفته شده است که برای اولین آن را بر گردن آویختند .
ـ غورباقة قابیل با لیس زدن انسان ، او را دچار هذیان گویی میکند .
ـ وطن اصلی اسفناج ایران است و ۱۵۰۰ سال پیش استفاده از آن در دنیا رایج شد .
ـ مورچه تنها موجودی است که در مقایسه با بدنش بزرگترین مغز را دارد .
ـ خودرو در سرعت ۴۰ تا ۵۵ کیلومتر در ساعت کمترین سوخت را مصرف میکند.
ـ متخصصان تغذیه به این نتیجه رسیده اند که ‌ر‌و‌ز‌ه بهترین بهترین رژیم برای کاهش دائمی وزن است .
ـ وزن جگر انسان حدود ۱/۳ کیلوگرم است وبزرگترین غده در بدن است .
ـ خرس بالغ میتواند همچون اسب بدود.
ـ زنبور عسل برای تولید ۴۰۰ گرم عسل که به دست ما میرسد دست کم ۸۰ هزاربار از کندو به صحرا میرود که اگر هر بار معادل یک کیلومتر مسافت طی کند برای به دست آوردن این مقدار عسل باید دو برابر محیط زمین را بپیماید .
ـ قلب در هر دقیقه ۷/۴ لیتر خون در بدن پمپاژ میکند به این ترتیب در یک روز حدود ۷۶۰۰ لیتر خون در بدن پمپاژ میشود . اگر شخصی ۷۰ سال عمر کند قلب او در این مدت در حدود ۱۹۳ میلیون لیتر خون پمپاژ میکند وحدود ۵/۲ میلیارد بار میزند .




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

 

11 درس جالب برای زندگی

 

در قالب داستان های کوتاه و خواندنی

 

 

 

درس اول :
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد. قطراتی از باران روی دست پسر جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب باران روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟!
مرد مسن در پاسخ گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند ...

نتیجه اخلاقی : قبل از تحلیل هر اتفاقی هرگز زود قضاوت نکن!

 

 

 

 

 

 


 

 

درس دوم :
یک روز یک زن و مرد با ماشینا شون با هم تصادف ناجوری می کنن. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن ...

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، راننده ی خانم بر میگرده میگه :
- آه چه جالب شما مرد هستید!
ببینید چه به روز ماشینامون اومده !
همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم!
این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!

مرد با هیجان پاسخ میده:
- اوه … "بله کاملا" … با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !

بعد اون خانم زیبا ادامه میده و میگه :
- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنا خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم !

و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده.
مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیكه زیر چشمی اندام خانم زیبا رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.
زن هم با کمال خونسردی درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!
زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب میگه :
- نه عزیزم، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم … !

نتیجه اخلاقی :
آقایون عبرت بگیرید و بترسید از مکـر زنان!

 


 

درس سوم :
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا ســــمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر ســــم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا ســــم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا ســــم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم ســــم نبود بلکه ســــم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.

نتیجه اخلاقی :
دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن کینه سراغی مباد!

 


 

درس چهارم :
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به چندین متر آنطرف تر در درون بیشه زار کنار زمین شد.
خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. با کمال تعجب دبد که آن قورباغه حرف می زند!
قورباغه ی سخن گو رو به خانم کرد و گفت: اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد.
قورباغه به او گفت: نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت: خب. مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت: من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
قورباغه جواب داد: اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت: مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد از آن گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم.
قورباغه جواب داد: ولی در اینصورت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت: نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون هیچ چون و چرایی برآورده کرد.
خانم در طلب سومین آرزو گفت: می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!!!

نتیجه اخلاقی :
خانم ها خیلی زیرک و مرموز هستند. پس سعی کنید هیچوقت باهاشون درگیر نشین!

 


 

درس پنجم :
مرد با عجله سوار اتومبیلش شد و راه افتاد. سرعتش تقریبا زیاد بود. باید سریع به فرودگاه می رسید.
در یکی از خیابان ها هنگام دور زدن، به خاطر سرعت زیادش نزدیک بود که با یک اتومبیل دیگر تصادف کند.
راننده ی آن اتومبیل فورا توقف کرد و با توقفش باعث شد که راه برای مرد بسته شود و ناگزیر، وی هم متوقف شد. راننده ی آن اتومبیل سرش را از پنجره آورد بیرون و مرد را با صدای بلند به باد ناسزا گرفت.
مرد از او پوزش خواست اما آن راننده همینطور به ناسزاگویی و عصبانیت ادامه می داد، سپس از اتومبیلش پیاده شد و به سمت اتومبیل مرد آمد و سرش را از پنجره داخل کرد و باز هم ناسزا گفت.
مرد بار دیگر عذر خواهی کرد، اما راننده گفت که قصد دارد درسی به مرد بدهد!
مرد سعی کرد که از درب سمت شاگرد پیاده شود و از او فاصله بگیرد. تصمیم داشت که با آن راننده کاری نداشته باشد مگر اینکه او وارد "دایره" وی بشود!
راننده با کمی فاصله از مرد ایستاد و او را برانداز کرد.
مرد گفت: "من به شما گفتم که متاسفم."
راننده گفت: "می خواهی زبانت را از دهانت بیرون بیاورم و در حلقومت فرو کنم؟!"
مرد به آرامی پرسید: "حال با این کار چه چیزی گیرت می آید؟! من تقریبا دو برابر سن تو را دارم و مجادله بین ما صحیح نیست."
راننده به آرامی شروع به نزدیک شدن کرد.
مرد به بدنش یک تغییر مکان جزیی داد، به طوری که پای راستش را به آرامی پیش گذاشت و وزن بدنش را متمرکز کرد و دستانش را به صورت متقاطع روی سینه اش قرار داد، چنان که نوک انگشتان دست راستش، تماس اندکی با چانه اش داشتند. مرد به راننده خیره شده بود و بر تمامی بدنش کنترل داشت. یک حالت کلاسیک "آماده باش" به خود گرفته بود که به سرعت قادر به حرکت و واکنش باشد. ذهنش آرام بود و از تمامی قابلیت هایش برای رویارویی با هر اتفاقی مطمئن بود.
راننده با حالتی که کمتر حاکی از حالت تهاجمی بود گفت: "من مجبور بودم برای اینکه به شما برخورد نکنم، محکم ترمز کنم!"
مرد حرفش را تصدیق کرده و گفت: "اشتباه از من بود."
راننده گفت: "بَعله که بود." همین را گفت و به سوی اتومبیلش حرکت کرد.

مرد از این بابت خوشحال بود. چرا که توانسته بود با نشان دادن رفتاری ملایم از خود، عصبانیت آن راننده را فرو بنشاند و این رفتار او باعث شده بود که راننده نخواهد با حمله به مرد چیزی را ثابت کند. در حقیقت، پیروزی ِ مرد در اعتراف به باخت ِ او بود! شاید جالب باشد دانستن اینکه آن مرد یک استاد ماهر کونگ فو بود!

نتیجه اخلاقی :
دستیابی به صد پیروزی در طی صد مبارزه مهارت خارق العاده ای نیست اما مغلوب ساختن حریف بدون کوچکترین مبارزه ی فیزیکی بالاترین مهارت هاست!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 

 

درس ششم :
یک خانم 45 ساله که بدلیل حمله ی قلبی در بیمارستان بستری بود، در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند ناگهان در حالت رویا خدا رو دید!
از خدا پرسید آیا وقت من تمام است؟
خدا گفت: نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید.

در زمان مرخص شدن از بیمارستان خانم تصمیم گرفت باز هم در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد:
کشیدن پوست صورت، تخلیه ی چربیها (لیپو ساکشن)، عمل سینه ها و جمع و جور کردن شکم و ...

از اونجایی كه او زمان بیشتری برای زندگی داشت، از این رو تصمیم گرفت كه بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی) ببرد. بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد و این در حالی بود که به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش بود تا اونا رو هم هر چه زودتر انجام بده !!!

لحظاتی پس از ترخیص از بیمارستان در هنگام گذشتن از خیابان در راه منزل متاسفانه بوسیله ی یک آمبولانس کشته شد!
وقتی تو اون دنیا او با خدا روبرو شد از خدا پرسید: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟

خدا جواب داد : من اصلا شمارو تشخیص ندادم!!!

نتیجه اخلاقی :
از شانسی که در زندگیت یک بار رخ میده مراقبت کن و هرگز روی شانس های آینده سرمایه گذاری نکن و سعی کن خودتو اونقدر عوض نکنی که خدا هم تو رو نشناسه!

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

درس هفتم :
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند.
روز بعد از اولین روز سکونت در خانه ی جدید ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش در حال آویزان کردن لباس‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.

همسرش نگاهی به او کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."

مرد با تامل پاسخ داد: ولی من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!

نتیجه اخلاقی :
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آنچه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه‌کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به‌ جای قضاوت کردن ناآگاهانه، در پی دیدن جنبه‌های مثبت دیگران باشیم؟!

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

درس هشتم :
آرتور اشی قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب كرده است؟!
او در جواب گفت: در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم "خدایا چرا من؟" و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم "خدایا چرا من؟"

نتیجه اخلاقی :
در نبرد بین روزهای سخت و انسان های سخت، این انسانهای سخت هستند که باقی میمانند، نه روزهای سخت!

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

درس نهم :
تنها بازمانده یك كشتی شكسته توسط جریان آب به یك جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از كمك بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرانجام ناامید شد و تصمیم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسایل اندكش بهتر محافظت نماید.
روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود.
اندوهگین فریاد زد: "خدایا چگونه توانستی با من چنین كنی؟"
صبح روز بعد او با صدای یك كشتی كه به جزیره نزدیك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: "چطور متوجه شدید كه من اینجا هستم؟"
آنها در جواب گفتند: "ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!"

نتیجه اخلاقی :
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها وفق مراد ما پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در كار و زندگی ما حضور دارد و از تمام اعمال و افکار ما آگاه است، حتی در میان درد و رنج، سختی ها و ناملایمات روزگار. شاید مصیبت هایی که به ما می رسد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند. به یاد داشته باشیم که برای تمام استدلال های منفی كه ما انجام می دهیم، خداوند پاسخ مثبتی دارد!

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

درس دهم :
روزی روبرت دوونسنزو، گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چك قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پاركینگ تك وتنها به طرف ماشینش می رفت كه زنی به وی نزدیك می شود. زن پیروزیش را تبریك می گوید و سپس عاجزانه می افزاید كه پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دكتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.
دوونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چك مسابقه را امضا نمود و در حالی كه آن را توی دست زن می فشارد گفت : برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می كنم.
یك هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یك باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود كه یكی از مدیران عالیرتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیك می شود و می گوید : هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پاركینگ به من اطلاع دادند كه شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت كرده اید. می خواستم به اطلاعتان برسانم كه آن زن یك كلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلكه ازدواج هم نكرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز ...
دوونسنزو می پرسد : منظورتان این است كه مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟
بله كاملا همینطور است.
دوونسنزو می گوید : در این هفته، این بهترین خبری است كه شنیدم ...

نتیجه اخلاقی : خوش بینی به همنوعان، خود بوجود آورنده ی عواطف والای انسانیست!

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

درس یازدهم :
یكی بود یكی نبود مردی بود كه زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود.
هنگامی که آن مرد از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.
در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی كیفیت فرا گیر نرسیده بود. بنابر این استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری كه باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هیچ كس از شخصی دعوت نامه یا كارت شناسایی نمی خواهد هر كس به آنجا برسد می تواند وارد شود. مرد وارد دوزخ شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه ی پطرس قدیس را گرفت:
این كار شما تروریسم خالص است!
پطرس كه نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده؟ ابلیس كه از خشم قرمز شده بود گفت: آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و كار و زندگی ما را به هم زده.
از وقتی كه رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد، در چشم هایشان نگاه می كند، به درد و دلشان می رسد. حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می كنند، با یکدیگر صمیمی شده اند، همدیگر را در آغوش می كشند و می بوسند. دوزخ که جای این كارها نیست! لطفا این مرد را پس بگیرید!

نتیجه اخلاقی : با چنان عشقی زندگی كن كه حتی اگر بر حسب تصادف به دوزخ افتادی، خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند!

 

منتظر نظرات زیبایتان هستم...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 





تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

مواد غذایی كاهش دهنده استرس

 

چگونه از طریق مصرف موادغذایی با استرس مبارزه كنیم؟

1- روز خود را با مصرف یك لیوان آب پرتقال تازه یا آب میوه های طبیعی حاوی ویتامینC شروع كنید و در بقیه روز آب زیاد بنوشید، برای این كه وقتی بدن تحت استرس است بدن شما ویتامینC بیشتری احتیاج دارد. یك لیوان آب میوه تازه، نیاز اضافی شما را تأمین می كند.

نوشیدن حداقل 8 لیوان آب، بدن شما را از بی آبی حفظ می كند و مانع تحمل استرس اضافی برای بدن شماست.

2- برای صبحانه؛ یك عدد موز، مقداری موادغذایی حاوی فیبر زیاد و ماست كم چرب استفاده كنید، چرا كه موز منبع غنی ویتامینB6 است كه برای سوخت و ساز لازم است، به خصوص زمانی كه سوخت و ساز بدن مانند مواقع استرس سریع است . توجه كنید كه مصرف مكمل های اضافی ویتامینB لازم نیست، چون ممكن است استرس اضافی به بدن تحمیل كنید.

دستگاه گوارش شما، استرس وارد شده را احساس می كند، بنابراین دریافت موادغنی از فیبر در طول روز كمك می كند تا طوفان ایجاد شده در این دستگاه فروكش كند.

مصرف ماست كم چرب 2 خاصیت مهم برای بدن دارد:

الف) حاوی پروتئین است كه بدن در شرایط استرس به آن احتیاج دارد. ب) وجود چربی كم موجود در آن به عنوان حامی خوبی برای سیستم ایمنی بدن می باشد.

3- فقط یك فنجان قهوه در طول روز مصرف كنید و از مصرف موادغذایی حاوی كافئین در بقیه روز خودداری كنید ، زیرا:

كافئین كلیه دستگاه های بدن را تحت تأثیر قرار می دهد. فعالیت بدن را افزایش و سرعت جذب املاح را كاهش می دهد. كافئین اضطراب شما را زیاد می كند و این آخرین چیزی است كه شما به آن احتیاج دارید.

4- از مصرف شیرینی به عنوان میان وعده پرهیز كنید. به جای آن از غلات كامل، نان كم چرب تهیه شده با شیر و انواع كیك های ساده خانگی استفاده كنید.

ترشح هورمون هایی كه در زمان استرس زیاد است، سبب ترشح تركیبی به نامNPY* از مغز می شود.NPY تمایل به مصرف شیرینی و مواد قندی را زیاد می كند.

اگر شما به تمایل خود در مصرف شیرینی پاسخ مثبت دهید، در بقیه روز درگیر این تمایل خواهید بود. در نتیجه مواد غذایی ای را مصرف خواهید كرد كه خاصیت تغذیه ای ندارند.

بسیار بهتر است برای مقابله با تمایل به مصرف شكر، از نان های تهیه شده با آرد كامل و شكر كم، استفاده كنید.غلات كامل، سلول های مغزی را برای ترشح سروتونین تحریك می كنند. هورمون سروتونین آرام بخش است.

5- نمایه گلیسمیك ( توانایی بالا بردن قند خون به وسیله یك ماده غذایی خاص) یا (GI) مواد غذایی را بشناسید. این شاخص به ما نشان می دهد مواد قندی( كربوهیدرات ها) با چه سرعتی تبدیل به قند می شوند و سطح قند خون را بالا می برند. هر اندازه این شاخص پایین تر باشد، مواد حاوی كربوهیدرات دیرتر تبدیل به قند می شوند. بنابراین سطح قند خون را بیشتر می توانیم كنترل كنیم و بیشتر احساس آرامش می كنیم. هم چنین از احتمال ورود و ذخیره چربی های ناخواسته جلوگیری می كنیم. انوع شیرینی، نان سفید و سیب زمینی، نمایه گلیسمیك بالا دارند و موادغذایی ای مانند ماكارونی، برنج، لوبیا نمایه گلیسمیك پایین تری دارند.

 

عادات سالم برای جلوگیری از استرس

1- از افت قند خون جلوگیری كنید و وعده های منظم، كوچك و سالم بخورید.

2- از میان وعده های كم انرژی مانند هویج، كرفس، ذرت بو داده ی بدون روغن، و كیك های برنجی با شكر كم استفاده كنید.

3- از انوع میوه های تازه و آب میوه ها به عنوان طعم دهنده های شیرین استفاده كنید.

4- جوشانده های گیاهی برای تسكین اعصاب مناسب هستند؛ می توانید آنها را با یك قاشق غذاخوری عسل میل كنید.

5- مصرف غذهای حاوی تریپتوفان مانند مغزهای گیاهی(پسته، بادام، فندق و...) ، موز و غلات كامل، دستگاه عصبی را تسكین می دهند.

6- مصرف مقدار كمی پروتئین در طول روز مانند پنیر، تخم مرغ، مرغ و گوشت در شرایط استرس خستگی شما را رفع می كند. اگر جزء افرادی هستید كه خیلی زیاد دچار استرس می شوید ، همیشه مقداری از مواد حاوی پروتئین آماده را همراه داشته باشید.

7- غلات كامل و موادغذایی حاوی فیبر، چرخه ایجاد گرسنگی را به تعویق می اندازند. انواع میوه، سبزی، ماست كم چرب و پنیر نیز همین كار را انجام می دهند.

8- از انواع غذاهای بدون چربی یا كم چربی استفاده كنید.

9- وعده های غذایی را حذف نكنید.

10- برای مقابله با استرس راه دیگری به غیر از غذا خوردن پیدا كنید.

11- برای رفع خستگی پس از كار روزانه ورزش كنید. ورزش هایی را انتخاب كنید كه مورد علاقه شما هستند و به شما آرامش می بخشند. ورزش كمك می كند تا كالری اضافه سوخته شود، سلامت قلب و ریه ها افزایش یابد و ذهن شما از چیزهایی كه باعث ایجاد استرس هستند، دور نگه داشته شود.

12- روزانه به مدت 30-20 دقیقه و 3 بار در هفته به صورت منظم ورزش كنید.

13- در شرایط استرس از داروهای آرام بخش استفاده نكنید.

14- یاد بگیرید كه اهداف خود را زمان بندی كنید.

15- اهداف واقعی انتخاب كنید نه غیر واقعی.

16- مهارت های مدیریت زمان را یاد بگیرید.

17- زمانی را برای تهیه فهرست غذاهایی كه نیاز دارید، اختصاص دهید و از انتخاب موادغذایی با ارزش تغذیه ای كم پرهیز كنید.




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

20 واقعيت جالب درباره مغز

 

مي‌گويند فلاني مغز تجارت است؛ فلاني مغزش مثل ساعت کار مي‌کندو... اين آدم‌هايي که مغزشان حسابي کار مي‌کند، به نظر شما مغزشان با ديگران چه تفاوتي دارد؟ مغزشان بزرگ‌تر است؟ اگر اين‌طوربود، الان بايد وال باهوش‌ترين موجود دنيا مي‌بود! با20 واقعيت جالب مغزي، از همين دست، آشنا شويد:

 

مغز يک انسان معمولي چيزي در حدود 1300 تا 1400 گرم مي‌باشد، چيزي در حدود يک کيسه شکر.

 

مغز انسان از مغز فيل‌ها کوچک‌تر است. اين در حالي است که مغز انسان از مغز ميمون‌ها بزرگ‌تر است. مغز يک ميمون وزني معادل 95 گرم دارد! مغز سگ‌ها چيزي در حدود 72 گرم و گربه‌ها 30 گرم برآورد مي‌شود.

 

وزن مغز انسان 2 درصد از کل وزن بدن او را تشکيل مي‌دهد. حداکثر عرض آن 14ميلي‌متر، طول 167 ميلي‌متر و ارتفاع 93 ميلي‌متر دارد.

 

در ماه‌هاي اوليه بارداري، ياخته‌هاي عصبي مغز با سرعتي معادل 2500 نرون در دقيقه توليدمثل مي‌کنند.

 

60 درصد کل حجم مغز را سلول‌هاي سفيد و 40 درصد آن را سلول‌هاي خاکستري تشکيل مي‌دهند.

 

سرعت انتقال اطلاعات در نرون‌هاي مختلف، متفاوت است. نرخ اين انتقال مي‌تواند به کندي 5/0 متر در ثانيه و يا به تندي 120 متر بر ثانيه باشد. رقم 120 متر در ثانيه معادل عددي نزديک به 431 کيلومتر در ساعت است.

 

75 درصد از مغز يک انسان را آب تشکيل مي‌دهد.

 

مغز انسان قادر است بيش از همه اتم‌هاي موجود در دنيا، ايده در خود داشته باشد و آنها را تجزيه و تحليل کند!

 

اگر مي‌شد نيرويي که در مغز جريان دارد را مهار کرد، به واسطه آن مي‌توانستيد يک لامپ 10 واتي را روشن نگه داريد.

 

20 درصد از کل اکسيژني که در بدن پمپاژ مي‌شود، به مغز مي‌رسد.

 

در حدود 75 ميلي‌ليتر از خون در هر دقيقه به مغز پمپاژ مي‌شود.

 

مغز شما حاوي 100 ميليارد ياخته عصبي است. يعني چيزي در حدود 166 برابر کل افرادي که روي کره زمين زندگي مي‌کنند.

 

کل مقوله‌هاي مربوط به «تفکر» توسط جريان الکتريسته و تغيير و تحولات شيميايي ميسر مي‌شوند.

 

وال بزرگ‌ترين مغز را دارد، به طوري که وزن مغز اين حيوان چيزي نزديک به 6 کيلوگرم است.

 

با در نظر گرفتن نسبت وزن کلي بدن به وزن مغز، انسان‌ها بزرگ‌ترين مغز را نسبت به وزن بدن خود دارند.

 

مغز اينشتين بزرگ‌تر از افراد عادي نبوده است. هوش بالاي او به واسطه پيوند‌هاي ايجاد شده ميان سلول‌هاي عصبي مغزش ايجاد شده بود. هر زمان که شما چيز جديدي ياد مي‌گيريد، يک ارتباط جديد ميان سلول‌هاي مغزتان ايجاد مي‌شود.

 

? ساعت پس از مرگ آلبرت در سال ????، مغز او بدون اجازه خانواده توسط هاروي بيرون آورده شد. هاروي مغز آلبرت را به خانه‌اش برد و داخل يک ظرف شيشه‌اي دهان گشاد نگهداري کرد، هرچند او بعدها به دليل انجام اين کار از محل کارش که مخصوص تشريح اجساد بود اخراج شد. چند سال بعد، هاروي از هنس پسر بزرگ آلبرت براي مطالعه و بررسي مغز پدرش اجازه گرفت و تکه‌هايي از مغز آلبرت را براي دانشمندان در سرتاسر دنيا فرستاد. يکي از دانشمندان برکلي با مطالعه قسمتي از مغز آلبرت متوجه شد که در مغز او در مقايسه با يک شخص طبيعي، به طور قابل توجهي سلول‌هاي گليال که مسوول ترکيب کردن و مرتب کردن اطلاعات هست وجود دارد. در مطالعه ديگر، پروفسور ساندرا ويتسون فهميد که مغز آلبرت داراي کمبود يک چين خاصي از مغزش است که شکاف سيلوين ناميده مي‌شود. اين استخوان‌بندي غيرمعمول به عصب‌ها در مغز آلبرت اجازه مي‌دهد که بهتر با ديگران رابطه برقرار کند. نتايج مطالعه ديگري نشان مي‌داد که در مغز آلبرت بزرگي آويختگي جداري زيرين که اغلب درگير توانايي‌هاي رياضيات هست، بيشتر از افراد معمولي بود.

 

مردان از زنان باهوش‌ترند چون وزن مغزشان 10 درصد بيشتر است؟ نه، اين اشتباه است. با اين حساب، ‌فيل‌ها‌ از آدم‌ها خيلي باهوش‌ترند چون وزن مغزشان 5 برابر است. داشتن مغز بزرگ‌تر به معناي باهوش‌تر بودن نيست. کاملا طبيعي است كه عضلات نيرومند يك فيل، در مقايسه با عضلات يك گربه، بايد تحت كنترل مغز بزرگ‌تري باشد. به همين دليل است كه فيل 6 هزار گرم مغز دارد و گربه، 30 گرم.

 

عملكرد كامپيوتر مثل مغز نيست؛ خيلي فرق دارد! شايد بگوييد اصلا كامپيوترهاي اوليه را با الگوگيري از عملكرد مغز ساخته‌اند ولي نورولوژيست‌ها در پاسخ به شما مي‌گويند اگر قدرت تمام كامپيوترهاي دنيا را با هم جمع كنيد، باز هم قدرتش به مغز انسان نمي‌رسد؛ يعني ساختار مغز ما آن‌قدر پيچيده است كه تشبيه‌اش به كامپيوتر، لااقل عصب‌شناسان را به خنده مي‌اندازد.

 

وقتي مي‌خوابيم، مغزمان استراحت نمي‌كند! يكي از تفاوت‌هاي بارز مغز و كامپيوتر، همين است.

 





تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

روز ولنتاین

روز ولنتاین اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه است  که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) یا همان ولنتاین ایرانی به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند یعنی ۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) و ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) !

چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک، شکلات و … در کشورمان باب شده است. اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در روز ولنتاین باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند...

تاریخچه روز ولنتاین:

روز ولنتاین-تاریخچه کامل و دقیق ولنتاین در دست نیست و آنچه از پیشینه روز ولنتاین می‌‌دانیم با افسانه درآمیخته است. امروزه کلیسای کاتولیک به این نتیجه رسیده است که حداقل سه قدیس وجود داشته‌اند که همگی به شهادت رسیده اند، به همین دلیل چندین افسانه سعی در بازگوئی تاریخچه  آئین ولنتاین دارند.

 


روز ولنتاین-در صده سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده‌است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته‌است از جمله اینکه مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. از این رو

ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن می‌کند. کلودیوس به قدری بی‌رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما کشیشی به نام والنتاین (والنتیوس)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار می‌شود و دستور می‌دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود. با توجه به آنچه که در افسانه آمده کشیش ولنتاین برای او نامه‍ایی نوشته و آنها را با نوشتن «از طرف ولنتاین تو» (From Your Valentine) امضاء کرده است، اصطلاحی که تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته و به وفور بر روی کارتهای ولنتاین مشاهده می‌‌شود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق بر خلاف قانون کلودیوس دوم اعدام می‌شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند و از آن زمان ولنتاین تبدیل به نمادی برای عشق شده است.

هدیه روز ولنتاین :


در کشورهای اروپایی و امریکائی دادن شکلات به عنوان هدیه روز ولنتاین از شهرت خاصی برخوردار است. تزئین شکلات و پختن انواع ان نیز از آداب  روز ولنتاین به شمار می‌رود. از نظر علمی هم ثابت شده‌است که خوردن شکلات دات یا همان سیاه میزان عشق را در انسان بالا می‌برد البته نه مصرف بی رویه ان.

تاریخچه سپندارمذگان:(ولنتاین ایرانی)

 

ولنتاین ایرانی :در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده‌است. در تقویم ایرانی دقیقا مصادف است با ۵ اسفند که در گاهشماری کنونی برابر است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها 4 روز پس از روز ولنتاین. این روز سپندارمذگان یا «اسفندارمذگان» نام داشته‌است.

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌ است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانسته اند. فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان “روز عشق” به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هر یک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول “روز اورمزد”، روز دوم، روز بهمن معنی “سلامت، اندیشه” که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی “بهترین راستی و پاکی” که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی “شاهی و فرمانروایی آرمانی” که خاص خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند.

سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌کردند. اخیرا گروهی از دوستداران فرهنگ ایرانی پیشنهاد کرده‌اند که به منظور حفظ فرهنگ ایرانی سپندارمذگان بجای ولنتاین به عنوان روز عشق گرامی داشته شود.


 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

سمبلهای ولنتاین شامل موارد زیر میباشد

 

.
۱- شکل یک قلب ساده و یا تیر خورده: از آنجـایـی کـه قـلب مرکز احساسات عمیق،اصیل و پر شور است. قلب تیر خورده آسیب پذیری عشق را نشان میدهد. هنگامی که شما از سوی معشوق خود طرد میشود. قلب تیر خورده نشانه پیوند و اتحاد زن و مرد نیز می باشد.

 

نماد ولنتاین
 


 

 

ولنتاین

 

2- کیوپید(CUPID): کـه به شـکل یک کودک برهنه، فربه و بالدار ترسیم میگردد. این کودک شیطان با لبخندی موذیانه تـیـر و کمان نیز با خود حمل میکند. چنانچه یکی از تیرهای این کودک به قلب فردی اصابت کند وی فورا عاشق می شود. کـیوپید در واقع پسر ونوس الهه عشق و زیبایی در افسانه های روم باستان می بـاشد. معنی لغوی آن «آرزو » است. کیوپید برخی اوقات آمور(AMOR) نیز نامیده میگردد. همتای کیوپید در افسانه های یونانی اروس (EROS) نام دارد.

 

 

 کیوپید

 


 

کیوپید(CUPID)

 

 

 

3- کبوتر،قمری و مرغ عشق: این پرندگان نماد وفاداری، پاکی و معصومیت هستند.

 

 


 

کبوتر عشق

 



 

نمادهای ولنتاین

 


 

 

 

4- گل رز: گل سرخ شهبانوی گلهاست. نماد جنگ و صلح، عشق و گذشت.

 

 


 

 

رز

 


 

ولنتاین

 

 

5- تور: جنـس دستـمال خانم هـا را در گـذشـته تشـکـیـل میـداده است. در زمــانهای دیرین رسم برآن بوده که هرگاه دسـتـمال خـانمـی به زمیــن می افتاد مردی که متوجه آن میشده بلافاصله آن را از زمین برداشته و به زن می داد.

 

 


 

دستمال ولنتاین

 

 

 

6- گره های عشق: از یک سری حلقه های در هم تنیده و بافته شـده تشکـیـل یـــافته اند. این حلقه ها آغاز و پایانی ندارند و نماد عشق جاودانی و پایدار است.

 

 

 

 


 

گره عشق

 

 

 

گره عشق

 

 

 

 


 


 

 

7- علامت”X”: این علامت به معنی بوسه در کارت های تبریک و نامه های روز ولنتاین است.

 


۸- روبان قرمز: این رسم به زمانهای قدیم بازمیگردد که شوالیه ها هنـگـامیکه عـازم جنـگ بودند نوار یا روسری از معشوقه خود دریافت کرده و آن را به یادگار با خود میبردند.




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش...



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

روزی روزگاری درختی بود ….
و پسر کوچولویی را دوست می داشت . پسرک هر روز می آمد برگ هایش را جمع می کرد از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌اى در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد. در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.                   



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

گالیلئو گالیله (به ایتالیایی: Galileo Galilei)‏‏ (۱۵ فوریهٔ ۱۵۶۴ - ۸ ژانویهٔ ۱۶۴۲) دانشمند و مخترع سرشناس ایتالیائی در سده‌های ۱۶ و ۱۷ میلادی بود. گالیله در فیزیک، نجوم، ریاضیات و فلسفه علم تبحر داشت و یکی از پایه‌گذاران تحول علمی و گذار به دوران دانش نوین

به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

ژرژ لومتر

ژرژ لومتر اخترشناس بلژیکی بود که ابتدا در رشته الهیات تحصیل کرد و در سال 1922 میلادی کشیش شد. سپس به نجوم روی آورد و در دانشگاه کمبریج انگلستان و انستیتوی تکنولوژی ماساچوست در آمریکا به تحصیل پرداخت و در سال 1927 میلادی درجه دکتری گرفت. آنگاه به کشور خود بلژیک بازگشت و به سمت استادی نجوم فیزیکی در دانشگاه بودن برگزیده شد. وی معتقد بود که همه کهکشانها در ابتدا چنان به هم نزدیک بوده اند که صورت توده واحدی داشته اند. وی این توده واحد که تمام جهان را شامل بوده است تخمک کیهانی می نامید. به نظر وی این تخمک کیهانی بر اثر یک انفجار عظیم منفجر شده و انبساط عالم نیز باقیمانده آن انفجاری است که میلیاردها سال پیش روی داده است. لومتر نظریات خود درباره کیهانزایی را در سال 1927 میلادی منتشر کرد.




تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

منشاء حیات چیست؟

آیا تاکنون به این موضوع اندیشیده اید که منشا حیات در زمین از کجاست؟ اگر بر طبق نظریات بسیاری از دانشمندان مشهور جهان، حیات از نقطه ای دیگری از فضا به زمین آمده باشد، بنابراین زمین های دیگری نیز هست و شاید در همین لحضه موجودات و یا انسان های دیگری در نقطه ای دیگری از فضا در حال زندگی می باشند.



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


تك‌ستاره منظومه شمسي، خورشيد، تنها يكي از 400 ميليارد ستاره در كهكشان راه‌شيري و ستاره‌اي كاملاً معمولي از دسته ستارگان رشته اصلي است. خورشيد ما که 5 ميليارد سال پيش از ابري از غبار -كه بقاياي انفجار يك ابرنواختر بود- به وجود آمد، هم‌اكنون در نيمه عمر خود به سر مي‌برد. خورشيد نيز مانند ساير ستارگان كهكشان راه‌شيري در حال چرخش به دور مركز كهكشان است. سرعت اين حركت 217 کيلومتر بر ثانيه و هر دور گردش خورشيد به دور مركز كهكشان، 225 تا 250 ميليون سال است.                                                                                                       

به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

تا پيش از سال 1933 كه امواج راديويي با منشا فرازميني به طور كاملا تصادفي كشف شدند، مطالعه اجرام سماوي تنها در طول موج مرئي و به كمك تلسكوپ‌هاي نوري انجام مي‌گرفت. اما از آن پس، بشر چشم خود را به جهان راديويي گشود و توانست با مطالعه منابعي که در طول موج‌هاي مرئي، بسيار ضعيف و غالبا غيرقابل رصد بودند از طريق امواج راديويي كه به دو طريق حرارتي و غيرحرارتي گسيل مي‌شوند، اطلاعات بيشتري از جهان پيرامون خود به دست آورد.    

به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

هنریتا سوان لویت

بانوی  اخترشناس آمریکایی ، اخترشناس رصدخانه هارواردبود. وی مدتها درباره ابرهای ماژلانی کار کرد و در سال 1912 میلادی به کشف عمده ای دست یافت. وی بیشتر به ستارگانی توجه داشت که دوره درخشندگی آنها متفاوت بود و او آنها را متغییرهای قیفاووسی نامید. خانم لویت دریافت که هر چه دوره تناوب درخشندگی طویلتر باشد ستاره درخشانتر است. با این کشف تعیین فاصله ستاره های دوری را که نمی توانستند اختلاف منظر آنها را به دست آورند امکانپذیر شد.




تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط aliasghar

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 30000
تعداد مطالب : 126
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



Page Up


Hits.ir